سایت طنز و کاریکاتور انقلاب اسلامی. ... ترانه طنز «بزن دست» باصدای مجتبی الله وردی ... کلیه حقوق سایت راه راه متعلق به دفتر مطالعات جبهه فرهنگی می باشد.
سایت طنز و کاریکاتور انقلاب اسلامی. ... ترانه طنز «بزن دست» باصدای مجتبی الله وردی ... کلیه حقوق سایت راه راه متعلق به دفتر مطالعات جبهه فرهنگی می باشد.
سایت طنز و کاریکاتور انقلاب اسلامی. ... ترانه طنز «بزن دست» باصدای مجتبی الله وردی ... کلیه حقوق سایت راه راه متعلق به دفتر مطالعات جبهه فرهنگی می باشد.
تعریف ساده و بنیادی کمدی در تئاتر و سینما این است که : کمدی اثری است که در بیننده شادی و نشاط ایجاد کند و به خوبی و خوشی به پایان برسد. اما غنای یک اثر کمدی به مفهومی بستگی دارد که به واسطه آن ، تماشاگر به خنده افتاده.
انواع مختلفی کمدی وجود دارد ، که هر یک به شیوه ای در بیننده شادی و خنده ایجاد می کنند ، برای مثال در کمدی های تلخ و سیاه ، خنده از رخ دادن یک ماجرای جدی ، ایجاد می شود و حتی گاه ، پایان تلخی هم دارد. اما عامل مشترک در همه انواع کمدی ، وجود رگه های مضحک در رفتار و عملکرد انسان هاست و نیز کوشش در جهت خنداندن تماشاگر ، به واسطه خطاها و ناکامی های آدم هایی کمی کند ذهن تر از خود آنان و یا باهوش تر از خود آنان. در حالت اول ، تماشاگر خود را برتر از قهرمان کمدی می پندارد و به این حس برتری دامن می زند و در حالت دوم که قهرمان از او برتر است ، جهان را از چشم او می بیند. جوک و جوک خنده دار و خنده و لطیفه و طنز و طنز ایرانی و طنز خنده دار و لطیفه
تاریخچه ای بر سینمای کمدی
فیلم کمدی جزو اولین گونه های سینمایی بود که شکل گرفت و به خوبی تداوم پیدا کرد. در واقع فیلم سازان اولیه سینما ، بعد از آنکه در تجربه های اولیه شان ، فیلم های مستند و واقعی از زندگی مردم ارائه دادند ، در تجربه های بعدی به سراغ خنداندن مردم رفتند ، زیرا از طرفی نمایش های خنده دار در بین مردم بسیار پر طرفدار بود و ثانیا ، از آنجا که آنها به دنبال بازیگران تئاتر می رفتند تا در فیلم هایشان بازی کنند ، کمدین و شخصیت های خنده دار بین آنها بسیار بود. بسیاری از آنها از فیزیک مناسبی برخوردار نبودند ، برای مثال بسیار چاق بودند و یا بسیار کوتاه و یا ... . و همین ویژگی ها بود که آنها را به سمت اجرای نمایش های کمدی و بعدا فیلم های کمدی کشاند. درواقع این شخصیت ها ، کمدین های روی صحنه بودند و حال می خواستند کمدین های عرصه سینما باشند. به این ترتیب ، فیلم های کمدی اولیه ، بر اساس بازیگرانشان شکل می گرفتند و آنها بودند که به فیلم هایشان هویت می بخشیدند ، این روشی است که بسیاری از فیلم های کمدی بر اساس آن ساخته شده اند ، اینکه بازیگرانی تنها در کار کمدی هستند و نام مشخصی دارند که در تمام فیلم هایشان آن را حفظ می کنند و در واقع فیلم هایشان بیش از آنکه نام خود را داشته باشند ، بر اساس نام کمدینشان شناخته شده هستند.
بسیاری ماکس لندر( Max Linder ) فرانسوی را ، اولین کمدین بزرگ تاریخ سینما می دانند. لندر کار خود را از کمپانی پاته( Pathe ) در فرانسه آغاز کرد ، که مهم ترین کمپانی فیلم سازی در فرانسه و یکی از مهم ترین ها در جهان تا پیش از جنگ جهانی اول بود. ماکس لندر در این کمپانی بیش از چهارصد فیلم ساخت ، که نویسنده ، کارگردان و بازیگر همه آنها خودش بود. او در عمده این فیلم ها شخصیت ظریف مردی شیک پوش و خوش برخورد را که بسیار بد شانس است را ، بازی کرد و با همین نقش به شهرتی جهانی دست یافت. تاثیر لندر بر کمدی های مک سنت( Mack Sennett ) و چارلی چاپلین تردید ناپذیر است.
مهم ترین پایه گذار سینمای کمدی صامت در آمریکا ، مک سنت بود. مک سنت که در بسیاری از فیلم هایی که گریفیث برای کمپانی بیوگراف ساخته بود ، بازی کرده بود ، به دقت از گریفیث فیلم سازی را آموخت. مک سنت بعد از مدتی کار برای کمپانی های مختلف ، سرانجام کمپانی خود را با همکاری چند تن دیگر ، به نام کی استون فیلم ( Keystone Film Company ) تاسیس کرد و در بین سال های 1913 تا 1935 ، هزاران فیلم کوتاه و بیش از صد فیلم بلند ساخت. مک سنت موفق شد یک گونه سینمایی برای خود خلق کند ، کمدی اسلپ. این گونه سینمایی از سیرک ، نمایش های کمدی ، پانتومیم ، فیلم های تعقیب و گریز کمدین فرانسوی ، یعنی ماکس لندر و ... مایه گرفته بود. مک سنت در این نوع کمدی ها ، جهانی پر هرج و مرج را خلق می کرد ، متشکل از پرتاب های خامه و شیرینی ، آویزان شدن از پرتگاه ها ، تقیب و گریز اتومبیل ها ، ضرب و شتم های پر سر و صدا و ... . فضایی که او خلق می کرد سرشار از تحرک بود و همه چیز در آن به شوخی گرفته می شد. این سبک کمدی با ظهور چهره های مطرح و نامداری چون چارلی چاپلین ، باستر کیتن( Buster Keaton ) ، هری لنگدون( Harry Langdon ) و هرولد لوید( Harold Lioyd ) ، توسعه یافت. هر یک از این چهره ها شخصیتی خاص را از خود به نمایش گذاشتند و سینمای کمدی را بسیار ارتقاء دادند و به این ترتیب عصر طلایی کمدی شکل گرفت. به این جهان آکنده از بی نظمی و سردرگمی ، قهرمان زن کمدی هم افزوده شد و خط داستانی فیلم ها را به سوی فیلم های عاشقانه کمدی کشاند. پانتومیمبه یک جزء اصلی سینمای کمدی بدل گشت و هر یک از این هنرمندان که در بالا اشاره شد ، از مهارت های بدنیشان برای خلق فضای شاد و کمیک ، سود جستند.
با ورود صدا به سینما ، سینمای کمدی دستخوش دگرگونی اساسی شد. کماکان شوخی تصویری وجود داشت ، اما شوخی های کلامی بعد تازه ای به سینمای کمدی بخشیده بود. برخی کمدین ها توانستند خود را با این تحول جدید وفق دهند و برخی نیز نتوانستند. در این میان لورل و هاردی( Stan Laurel & Oliver Hardy ) بسیار موفق بودند. اما شاید موفق ترین کمدین های این دوران برادران مارکس(Marx Brothers ) باشند. برادران مارکس ، چهار کاراکتر بودند به نام های هارپو ، گرچو ، زپو و چیکو که فیلم های آنها علاوه بر برخورداری از صحنه های کمیک ناشی از هرج و مرج و بی نظمی ، سرشاز از دیالوگ های احمقانه و بی سر و ته و در عین حال بسیار طنز آمیز بود. از جمله فیلم های مطرح برادران مارکس می توان به سوپ اردک( 1933- Duck Soup ) و شبی در اپرا( 1935- A Night at the Opera ) اشاره کرد.
در دهه 1930 نوع دیگری از کمدی نیز مطرح شد. این کمدی به آثار تئاتری شباهت داشت ، رئالیستی بود ، به مسائل روز اجتماعی می پرداخت ، ساختار نمایشی داشت و هوشمندانه بود. این کمدی ها به دیالوگ های طنز آمیز تکیه زیادی می کردند و از طرفی مورد علاقه تماشاگران هوشمندی بودند که به تازگی به سینما روی آورده بودند. از جمله این کمدی ها می توان به درد سر در بهشت ( 1932- Trouble in Paradise ) ، ساخته ارنست لوبیچ( Ernst Lubitsch ) ، در یک شب اتفاق افتاد ( 1934- It Happened One Night ) ، ساخته فرانک کاپرا ( Frank Capra ) و بزرگ کردن بچه ( 1938- Bringing Up Baby ) ، ساخته هاوارد هاکس( Howard Hawsk ) اشاره کرد.
در دهه 1940 و به ویژه ، در سال های اوج جنگ جهانی دوم و سال های جنگ سرد ، دیگر جای زیادی برای کمدی و شوخ طبعی وجود نداشت. در اواخر دهه1950 و اوایل دهه 1960 ، چند فیلم کمدی ساخته شدند ، ولی آشکارا نازل و بسیار سطحی بودند. در همین دوران بیلی وایلدر( Billy Wilder ) ، فیلم ساز بزرگ و مطرح آمریکایی چند فیلم درخشان با مایه های کمیک ساخت که از میان آنها دو فیلم ، بعضی ها داغش رو دوست دارند( 1959- Some Like It Hot )و آپارتمان ( 1960- Apartment ) ، جزو بهترین فیلم های کمدی تاریخ سینما هستند. این دو فیلم وایلدر ، بهره مند از نوع خاص طنزپردازی او بودند و اکنده از شوخی های کلامی درخشان.
دهه پنجاه همچنین ، شاهد ظهور جری لوئیس( Jerry Lewis ) بود. فیلم های اولیه جری لوئیس ، آثاری پر تحرک بودند و یادآور فیلم های قدیمی کمدی. اوج فعالیت جری لوئیس در دهه شصت و هفتاد بود.
به این ترتیب سینمای کمدی که شروعی قدرتمند و دوران اوج نسبتا طولانی را پشت سر گذاشت ، اما در ادامه رکود چشمگیری داشت. زیرا از طرفی تماشاگران دیگر روی خوش به کمدی های سبک نشان نمی دادند و خواهان عمق و ظرافت بیشتر در فیلم های کمدی بودند ، و از طرف دیگر ، ستاره های بزرگی در عرصه کمدی مانند سابق ظهور پیدا نکردند. همه این عوامل موجب شد که رویکرد جدیدی در عرصه کمدی را شاهد باشیم ، اینکه فیلم های این ژانر ، بیش از آنکه خنده دار باشند ، تلخ و درد آور بودند. این نوع کمدی را اصطلاحا کمدی سیاهمی نامند. در جناح مثبت ، باید به فیلم های خوش بینانهمل بروکس( Mel Brooks ) اشاره کرد و در جناح مقابل به فیلم های ظریف و حساس وودی آلن( Woody Allen ). وودی آلنموفق به خلق یک نوع کمدی خاص خود شد که آمیزه ای بود ا و شوخی های کلامی و بهره مند از اندیشه ای خاص که نظام اجتماعی و سیاسی را زیر سوال می برد. در ضمن باید اشاره ای هم کرد به کمدی های هجو گونه استنلی کوبریک ، به ویژه فیلم دکتر استرنج لاو( 1964- Dr. Strangelove ) که هجویه ای بود بر جنگ طلبی سردمداران آمریکا و برخی آثار مایک نیکولز( Mike Nichols ) به ویژه فیلم کچ 22( Catch -22 ) ، که آن هم هجویه ای بود بر جنگ و اهداف پنهان در پشت آن.
در انتها باید گفت ، اگر چه سینمای کمدی دوران اوج خود را پشت سر گذاشته ، اما کماکان فیلم های درخشانی در این حوزه ساخته می شوند و همچنان چهره های مطرحی را در این عرصه شاهد هستیم که نوع خاص کمدی خود را عرضه می کنند ، چهره هایی همچون استیو مارتین( Steve Martin ) و جیم کری( Jim Carry ). نکته دیگری که باید گفت ، این است که امروزه ، در فیلم های کمدی سعی می شود بیش از آنکه بر روی شخصیت های کمدی تکیه داشته باشند بر موضوعات و محتوایی کمیک دست بگذارند.
۱۰ کتاب طنز موجود در بازار؛ کتابهایی برای خندیدن و کمی هم ادبیات
در دنیایی که خبرگزاریها مدام توی سرمان میزنند که چه چیزهایی در دنیا دارد اشتباه پیش میرود و همهمان در مترو و اتوبوس و تاکسی درگیر این هستیم که چقدر همهچیز گران شده است و کاش همسایه بالاییها اینقدر سروصدا راه نیندازند و پیرها میگویند جوانهای امروز هم دیگر به درد نمیخورند، گاهی نیاز است برای خودمان یک نوشیدنی(نه از آنها… از همین معمولیهای خودمان مثلا چای) بریزیم و غرق دنیای کتاب ها شویم و کمی بخندیم. در اینجا ما یک معرفی کتاب طنز برای شما خواهیم داشت امید است که لذت ببرید
کتاب عامه پسند اثر چارلز بوکوفسکی با ترجمه پیمان خاکسار
یادم هست این کتاب را در مترو میخواندم و یکهو جوری زدم زیر خنده که همه مسافرهای واگن سرهایشان را به طرف من چرخاندند و یک نچ نچی کردند که یعنی خدا شفایت بدهد. اما راستش را بخواهید، آن نچ نچ و سرتکان دادن و نگاههای عاقل اندر سفیه به خندههای این کتاب و خواندنش میارزید. نکتهی جالب دربارهی چارلز بوکوفسکی این است که همهاش در بدبختی زندگی کرده و داستانها و کتابهایش را برای گذران زندگی و گرفتن پول نوشته است و به گفتهی خودش رمانی را از ترس قطع شدن مقرری صد دلاریاش دو هفتهای تمام کرده است. البته که این نکتهی بدی نیست و بالاخره هر کسی لازم است یکطوری زندگی خود را بگذراند. اما همه از نویسندهها توقع دارند برای هدف متعالی بنویسند و چالز بوکوفسکی ثابت کرده است که در هیچ چارچوبی جا نمیشود و هر کس با او مخالف است میتواند … بگذریم. او حتی در صفحه اول کتاب، آن را “به بد نوشتن” تقدیم کرده است. عامه پسند که عنوان اصلی آن pulp است در واقع به مجلات زرد و کتابهای مبتذل گفته میشود اما مترجم صلاح دیده است آن را با این عنوان ترجمه کند و به نظرم کار درستی هم بوده است.
این کتاب به شدت من را یاد نوشتههای “ریچارد براتیگان” میاندازد و فکر میکنم نویسنده قبل از نوشتن هولهولکی این کتاب نوشتههای او به خصوص کتاب در رویای بابل را خوانده است. نکتهی دیگری که به چشمم خورد، همین هولهولکی بودن کتاب است. انگار نویسنده وقتی برای ویراستاری آن نگذاشته و گاهی فکر میکنم اگر عامه پسند سر فرصت نوشته میشد و بوکوفسکی آنقدر درگیر زندگی و سختیهایش نبود حتما به جایگاه بهتری میرسید و از مشاهیر جهان به شمار میآمد. اما در این صورت ما این نثر شلخته و لاقید را نداشتیم و لذت خوندن این کتاب هم از ما دریغ میشد.
شخصیت اصلی این کتاب، نیکی بلان، یک کارآگاه است که نه مثل شرلوک هلمز زیرک است و نه مثل پوآرو ویژگیهای شخصیتش جذاب است. نیکی بلان فقط مینوشد و عیاشی میکند و سعی میکند اجارهی خود را به موقع پرداخت کند و انگار یکجورهایی خود بوکوفسکی است.
از این رودهدرازیها بگذریم، آدمها بعد از خواندن این رمان یا عاشق آن میشوند و یا به آن سر طیف میروند و حس میکنند وقتشان تلف شده است. چون آدمها یا این نوع زندگی و دیدن زیبایی را در کلام زشت اما کاملا واقعی و بی لفافهی بوکوفسکی درک میکنند و یا ترجیح میدهند کلمات زیباتر و مصنوعی را بخوانند.
رمان عامه پسند، نوشتهی چارلز بوکوفسکی است و پیمان خاکسار آن را ترجمه کرده است. نکتهی خوبی هم که در شناسنامهی این کتاب هست، ویراستاری احسان نوروزی است که خود قلمی بسیار سبک و طنز گونه دارد و همین نشاندهندهی این است که نشر چشمه سعی کرده است برای این کتاب بهترینها را دور هم جمع کند. البته وقتی متن ترجمه شده را با متن اصلی کتاب مقایسه میکنیم، متوجه حذف شدن یک پاراگراف توسط مترجم و یا انتشارات میشویم.
تصویر روی جلد، هفتتیری است که در واقع نماد قدرت نیکی بلان است و از این نظر بسیار نمادین کار شده است و در رمان هم به آن اشاره شده است.
بیست و پنج هزار و چهارصد و شانزده بار (۲۵۴۱۶) به این کتاب در شبکهی اجتماعی گودریدز امتیاز داده شده است و با میانگین ۳٫۶۹ انگار بین خوب و بد بودن مدام در حال دست و پا زدن است و یکجورهایی با نظریهی آدمها یا عاشق این کتابند و یا متنفر جور درمیاید.
عامه پسند با ۱۹۷ صفحه از جمله رمانهای کوتاه حساب میشود و با توجه به متن سهلانگارانهش، خواندنش توی اوقات مرده بهترین گزینه است.
یکی از جملات بسیار جالب این کتاب:” تصمیم گرفتم توی رختخواب بمانم. شاید تا آن موقع نصف آدمهای دنیا بمیرند و مجبور باشم فقط نصف دیگرشان را تحمل کنم.”
شل سیلوراستاین نویسندهی این کتاب، با آن کلهی کچل و گیتار معروفش برای همه کتابخوانهای دنیا محبوب است و در دنیا به او عمو شلبی هم میگویند. شل سیلوراستاین میتواند مفاهیم فلسفی و ارزشمند دنیا را توی کلمات کودکانه بپیچد و آنها را به صورت نظم جلوی چشم ما بگذارد. او اخلاقیترین مسائل دنیا را در کتابهایش به تصویر میکشد و منظورم از به تصویر کشیدن دقیقا خود عین تصویرسازی است. یعنی ما برای هر کدام از شعرهای این کتاب یک تصویرسازی مطابق با مفهوم آن شعر و برشی از آن اتفاق را داریم. طنز این کتاب از نوع حجو و مسخرهگی نیست و طنازی آن به لطافت مفاهیمی است که عمو شلبی برایمان در این کتاب خلق کرده است. او میگوید:” امیدوارم که مردم در هر سنی، چیزی را در کتابهایم بیابند تا با آن احساس نزدیکی کننده. کتاب را بردارند و حسی شخصی از کشف و شهود را تجربه کنند. این عالی است. البته برای خودشان، نه برای من.” و همینطور هم هست. هم از این نظر که این کتاب برای هر سنی جذاب است. کودکان میتوانند تصویرسازیهای کتاب را رنگ کنند و یا شعرهایش را حفظ کنند. نوجوانان میتوانند از کتاب بدون نصیحت و انگشت اشاره در حال تکان خوردن پدر مادرها مسائل اخلاقی یاد بگیرند و بزرگترها هم میتوانند کمی بخندند و فکر کنند و اگر از دسته انسانهای کمی پلید باشند کمی به آنچه از دست دادهاند فکر کنند. به سادگی و صادق بودن و شکرگزار بودن فکر کنند.
کتاب دوزبانه است و علاوه بر متن اصلی، ترجمهی فارسی هم در آن گنجانده شده است که اگر به انگلیسی مسلط هستید، خواندن متن اصلی کیف بیشتری دارد و معنا و منظور او را بهتر درک خواهید کرد. فکر میکنم نقطهی ضعف بزرگ این کتاب ترجمه باشد که با توجه به شعر بودن و به کار بردن تعداد زیادی اصطلاح کار سختی هم هست اما اگر فقط به خواندن متن فارسی اکتفا کنید از این کتاب چیزی دستگیرتان نخواهد شد. متاسفم!
کتاب بالا افتادن اثر شل سیلوراستاین ۱۸۹ صفحهای است و برای اینکه هر روز یکی از شعرها را بخوانید و کمی بخندید و به کودکی برگردید و فکر کنید و آدم بهتری باشید خیلی خوب است.
کتاب قصه های مجید اثر هوشنگ مرادی کرمانی
راستش را بخواهید دوست دارم دربارهی این کتاب به لهجهی شیرین اصفهانی و با همان زبان بینظیر هوشنگ مرادی کرمانی بنویسم اما متاسفانه آنقدر با استعداد نیستم. فکر میکنم این کتاب اصلا نیاز به توضیحات نداشته باشد و هر کسی در هر سن و سالی، مجید و داستانهای جالبی که برای او و بیبی اتفاق میافتد را میشناسد. اما حتی اگر سریال قصههای مجید را تماشا کردهاید، خواندن این کتاب را از دست ندهید چراکه روایت کیومرث پوراحمد عزیز هرچقدر شیرین باشد باز هم به پای انتخاب کلمات استاد هوشنگ مرادی کرمانی نمیرسد و گوشه و کنارهایی از شخصیت مجید برایتان ناشناخته باقی میماند و اگر مثل من کتاب را به فیلم ترجیح میدهید حتما مرا درک میکنید.
کتاب تارک دنیا مورد نیاز است اثر میک جکسون
عنوانی که روی کتاب خورده:” تارک دنیا مورد نیاز است. ده داستان تاسف بار” این است. یک چیز خیلی جالب دربارهی نویسنده ها آن است که دوست دارند همه چیز را برعکس کنند. انگار از پیچاندن ما لذت میبرند. مثلا میلان کوندرا در کتاب شوخی، اصلا با ما شوخی ندارد و برعکس کتاب خیلی هم غمگین و اعصاب خرد کن است.( از آن نوع اعصاب خردکنهای لذتبخش) در این کتاب هم ده داستان کوتاه تاسفانگیز اما ظریف و بانمک جلوی روی ما است. داستان کوتاههایی که پیرنگهای بدیع و نو دارند و با وجود اینکه سالها از چاپ این کتاب میگذرد،ایدههای آن همچنان نو ودستنخورده ماندهاند و در عین حال ساده هم هستند و خواننده حین خواندن آنها احساس گیجی به او دست نمیدهد و داستان را در پیچ و تاب حوادث گم و گور نمیکند و فکر میکنم دلیل این سادگی و روان بودن انتخاب راوی دانای کل است. البته تمام داستانهای کتاب راوی دانای کل ندارد و در بعضی از آنها از شیوه روایت دانای محدود هم استفاده شده است اما این شرینی کار را کم نکرده که هیچ، بیشتر هم کرده است. محوریت درون مایه های کتاب بیشتر حول تنهایی و انزوا-چه خودخواسته چه ناخواسته- تفاوت و طرد شدگی، ترس، از نو ساختن، تلاش برای به دست آوردن خواستهی مورد نظر میگردد و همین که نویسنده توانسته است در این درون مایهها سبکی طنز را هم بگنجاند، او را به انسانی بسیار باهوش تبدیل میکند.
نویسندهی این کتاب، میک جکسون، قبلا به خاطر رمان “مرد زیر زمینی” خود جایزهی ادبی بوکر و ویت برد را هم برده است.
طراحی جلد کتاب هم به شدت جذاب است و یادم هست که تنها دلیل خرید این کتاب برای من جلد بانمکش بود و بعدا از این تصمیم یکهویی خودم چقدر خوشحال شدم. علاوه بر طرح جلد، تصویرسازیهایی با همین سبک و سیاق درون کتاب هم هست و طراح این طرحها و تصویرسازیها دیوید رابرتز دوم نام دارد.
ژانر این کتاب بیشتر به طرف فانتزی تمایل دارد و از نظر ژانر، به کارهای تیم برتون و نیل گیمن نزدیک است و به خاطر همین حال و هوای فانتزی هم نوجوانان و هم بزرگسالان میتوانند از این کتاب لذت ببرند.
البته این کتاب با اقبال کمی مواجه شده وبه شخصه با توجه به نثر خوب، ایدههای ناب و تصویرسازی فوقالعاده، این کم فروش بودن را درک نمیکنم و کتاب با این عدم استقبال نه در ایران بلکه در کل جهان روبرو شده است.
کتاب تارک دنیا مورد نیاز است نوشتهی میک جکسون و با ترجمهی گلاره اسدی آملی را نشر چشمه چاپ کرده است و فقط ۱۶۰ صفحه دارد.
کتاب مثنوی دانشجویی اثر عباس احمدی
عکس روی جلد، ساندویچی نصفه گاز زده است که از آن بوی بدی بلند میشود و شمایل مگسی هم آن دور و برها خودنمایی میکند و از همین تصویر میشود انتظار یک کتاب خندهدار و قهقههآور را کشید.
مثنوی دانشجویی اولین کتاب عباس احمدی است که قسمتهای زیادی از آن را در دوران دانشجویی خود سروده است و با توجه به اینکه او دکتری دارد، بر ما پوشیده نیست که سالهای زیادی را پشت آن میزها نشسته و شبهای امتحان توی سر خودش و کتاب زده و به طور کل درک میکند دانشجویی چه شکلی است و برای همین هم توانسته است به سبک مولانا در مدح دانشجویی مثنوی بنویسد. موضوعات شعرهای این کتاب، دربارهی مشکلات صنفی، فرهنگی و اجتماعی دانشجویان است. البته شعرهای کتاب شاهکار نیست و تقلیدی از مولانا است اما برای خواندن و خندیدن خوب است.
کتاب مرگ غمانگیز پسرک صدفی اثر تیم برتون
طنز به کار رفته در این کتاب به طرف کمدی سیاه متمایل است و درون مایهی این کتاب، نشان دادن رنج به زبان طنز است و فکر میکنم طنازی واقعی هم بیشتر به همین شبیه باشد. این کتاب مصور است و تصویرسازیهای آن هم توسط نویسندهی آن یعنی تیم برتون انجام شده است و یکی از پرفروشترین و محبوبترین کتابهای دنیاست و نه تنها در سایت گودریدز بلکه در آمازون و سایر سایتها هم امتیازی نزدیک به ۵ یعنی عالیترین امتیاز ممکن را گرفته است.
حال و هوای این کتاب هم مانند بقیهی کارهای تیم برتون فانتزی سیاه است و مدام حول موضوع مرگ میگردد. تیم برتون نویسندهی این مجموعه، کارگردان برجستهای است که انیمیشنهای و فیلمهای زیادی را در همین ژانر فانتزی سیاه ساخته است و همگی همین درون مایه را دارند و این کتاب به عروس مردگان و کابوس قبل از کریسمس او شبیه است و اصلا مناسب کودکان نیست. فضای این کتاب تلفیقی از فانتزی سیاه برتون و طنز شل سیلوراستاین است و نتیجهی طنز و وحشت، و حال و هوای هالوین غربیها را دارد. البته اگر از آن دسته آدمهایی هستید که نمیتوانند طنز سیاه و رنج آور را درک کنند و به قولی به چشمان مرگ نگاه کنند و قهقهه بزنند، بهتر است اصلا سراغ این کتاب نروید چون با خواندن آن صرفا حفرههایی دردناک درون قلبتان ایجاد خواهد شد و تا ابد تصویر پسر صدفی و شخصیتهای شوربخت دیگر این کتاب -که اکثرا پسربچههایی هستند که طرد شده و آسیبدیده هستند- در ذهنتان جا خواهد ماند.
احسان نوروزی این کتاب را ترجمه کرده است و نشر فخیم حرفهی هنرمند (هم احسان نوروزی و هم حرفه هنرمند را به شدت قبول دارم) این کتاب را به چاپ رسانده است.
کتاب بیا با جغدها درباره ی دیابت تحقیق کنیم اثر دیوید سداریس
به عنوانِ کتاب “بیا با جغدها دربارهی دیابت تحقیق کنیم” که فکر میکنم با خودم میگویم حتما کسی که این جمله را گفته حسابی قبلش نوشیده و یا تحت تاثیر گل و علف و اینجور بساطهایی است که خداروشکر خوانندگان ما اصلا اسم آنها را هم نمیدانند و مگر میشود یک نویسنده بنشیند و به همچین چیزهایی فکر کند و بعد در کمال تعجب آن را بنویسد؟ و شما بعد از خواندن این کتاب و قهقهه زدن میان جملات آن با خود فکر میکنید نکند این کتاب خدایی نکرده چیزخورم کرده و دیوانه شدم؟ اما دوستان، با سداریس نمیشود نخندید. او با نثر خود ما را قلقلک میدهد و ما را وادار میکند بخندیم پس اگر با دیوانه به نظر رسیدن در اماکن عمومی مشکل دارید، این کتاب را در خلوت خود بخوانید.
من دیوید سداریس را با مجلات همشهری داستان شناختم و همانجا از نوشتههایش خوشم آمد. اما تا وقتی این مجموعه داستان را نخوانده بودم، او را درک نکردم. کتاب در واقع مجموعه ۲۱ جستار از ۲۷ جستار کتاب اصلیست که با ترجمهی «پیمان خاکسار» منتشر شده است. دلیل حذف آن ۶ جستار را نمیدانم اما اگر به بانمکی این ۲۱تای دیگر باشد، پیمان خاکسار و نشر چشمه از ما دزدی کردهاند.
این کتاب، اثری هیجان انگیز از نقطه نظر منحصر به فرد دیوید سداریس است که مخاطبین را با خود به سفری عجیب و مهیج به دور دنیا می برد. از مشکلات دندانپزشکی در فرانسه و شکل عجیب دستشویی های پکن گرفته تا عادات غذایی پرنده ای کمیاب در استرالیا و طبیعت منحصر به فرد کارولینای شمالی، مخاطب با تجربه های لذت بخش و خنده دار گردشگری کنجکاو آشنا می شود. کتاب بیا با جغدها دربارهی دیابت تحقیق کنیم، اثری مبتکرانه و بسیار خواندنی است که ماجراهای شگفت انگیزش مطمئناً تا مدتها در ذهن خوانندگان باقی خواهد ماند.
نکتهی جالب دیگری که حین خواندن این کتاب به ذهنم رسید، این بود که چقدر آدمها در تمام دنیا شبیه به هم هستند و مثل هم فکر میکنند و درست همان گونه هم عمل میکنند. و همانطور که یک خرگوش از ابتدا با همان رفتار و ژنتیک بوده است ما انسانها هم فارغ از تکنولوژِی و تمدن و شهرسازی، همانطوری هستیم که از ابتدای خلقت بودهایم.
کتاب مادربزرگت رو از این جا ببر اثر دیوید سداریس
این کتاب هم اثر دیگری از دیوید سداریس و ترجمهی پیمان خاکسار است که در ترجمهی آثار طنز آمریکایی قهار شده است و انگار این روزها روی دست ندارد. کتابهای ترجمه شده توسط پیمان خاکسار آنقدر زیاد شده است که اگر شما رندوم یک کتاب را انتخاب کنید احتمال بالای ۵۰ درصد خاکسار آن را به فارسی برگردانده است.(من میگویم شما هم مثلا سر تکان دهید که تو راست میگویی) کتاب درواقع خاطره نویسی نویسنده است و برایم جالب بود که چگونه تمام داستانها را انقدر دقیق مینویسد. بعدا در مصاحبهای گفته بود:” از کودکی عادت به خاطره نویسی داشتم.” و همانجا بود که دوزاری بنده افتاد که این نویسنده تمام درونمایههای با نمک و دقیق کتابهایش را از کجا میآورد.
این کتاب که شامل ۱۱ داستان کوتاه با عناوین : ” طاعون تیک ” ، ” گوشت کنسروی ” ، ” مادربزرگت رو از اینجا ببر” ، ” غول یک چشم ” ، ” یک کارآگاه واقعی ” ، ” دیکس هیل ” ، ” حشرهی درام ” ، ” دینا ” ،” سیارهی میمونها ” ، ” چهارضلعی ناقص ” و ” شب مردگان زنده ” ، در واقع شرح اتفاقات و رویدادهایی است که برای خود سداریس اتفاق افتاده است. در این مورد میگوید:”زندگی در لندن هر روز من را شگفتزده میکند و من حالا دیگر حتا خودم هم نمیدانم چهقدر از این ماجراهایی که روایت میکنم، واقعی هستند و سر خودم آمدهاند و چهقدرشان خیالبافی من است.” سداریس عمدهی شهرتش را مدیون داستانهای کوتاه از زندگی شخصی خودش است که ماهیتی فکاهی و طعنهآمیز دارند و نویسنده در آنها به تفسیر مسائل اجتماعی میپردازد. او در آثارش به مسائلی همچون زندگی خانوادگی، بزرگ شدن در خانوادهای از طبقهای متوسط در حومهى شهر رالی، پیشینه و فرهنگ یونانی، مشاغل مختلف، تحصیل، مصرف مواد مخدر و… میپردازد و از تجربهى زندگی در فرانسه و انگلستان مینویسد.
پیمان خاکسار میگوید: “سداریس میخنداند. به مفهوم واقعی کلمه. از او نباید انتظاری را داشته باشید که از کافکا و فاکنر و بورخس دارید. اتفاقاً در بیشتر طنزهایش، بهخصوص در این کتاب، فضاهای روشنفکری و روشنفکران را دست میاندازد و باعث خنده میشود.”
کتاب قصه های امیرعلی اثر امیرعلی نبویان
امیرعلی نبویان را با برنامهی رادیو هفت شناختم و فکر میکنم برای اکثر ما همینطور باشد. امیرعلی وقتی به رادیو هفت آمد و داستانهای خود را برایمان خواند، پسر جوان جذابی بود که نیمچه نویسنده بود و در برنامه رادیو هفت جلوی چشمهایمان قد کشید( از نظر معنوی و نویسندگی منظورم است بابا ) و پیشرفت کرد و در آخر برنامه،به بازیگری خوب، گویندهای قدر و نویسندهای تبدیل شد که راه خود را پیدا کرده و حالا اگر یک تکه از قصههای او را جلوی هر کدام از طرفدارهای آن برنامهی دوستداشتنی بگذاری، بی فوت وقت به تو خواهند گفت که این نوشته، مال امیرعلی نبویان عزیز است.
شخصیتهای این کتاب پخته و قوی است و به خوبی در کتاب بسط داده میشوند. امیرعلی که راوی و شخصیت اصلی است و رشتهی برق خوانده، مریم خواهر امیرعلی و فرهاد همسر مریم. اما بهترین شخصیت که بانمکترین هم هست و بدون او این کتاب و طنز آن شکل نمیگرفت، مهران، دوست صمیمی امیرعلی است. سوای کثافت بودن مهران و جمشیدخان بابای مهران، دایره لغات خوب و انتخاب واژگان فوقالعاده از طرف خود امیرعلی کتاب را صد برابر از همهی سریالهای طنز و فیلمها بامزهتر کرده و انگار، امیرعلی نویسنده خودش را از طریق این کلمهها و این شیوهی بیان پیدا کرده است.
این کتاب برخلاف عقیده اکثر مردم بیوگرافی شخصی خود نویسنده نیست و به قول خودش همگی ساختهی ذهن مشوش اوست. در کتاب ما به دنبال حل مساله و نقطهی اوج و فروپاشی احساسی شخصیتها نیستیم و فقط همین خنده و دل خوش برایمان کافی است.
حتی اگر داستانهای امیرعلی را در رادیو هفت شنیدهاید باز به شما پیشنهاد میکنم دوباره و سه باره این داستانها را مخصوصا اگر کمی دل کوچکتان غصهدار شده بخوانید. حتما از خنده رودهبر خواهید شد و یک خدابیامرزی به روح من میدهید که “ای بابا دمت گرم اصلا یادم رفته بود حال و هوای نوستالژی رادیو هفت را”
یک سری از جملات بانمک این کتاب را هم اینجا برایتان میگذارم که هندوانه به شرط چاقو باشد:
از متن کتاب: «خیلی سخت و دردناک است که توی یه ماجرایی نه سر پیاز باشی نه ته پیاز اما متهم به بوی پیاز»
از متن کتاب: “القصه! چون بعد از تمام شدن بازی فوتبال، مقادیر قابل توجهی آب خورده بودم و قوزی ساخته شده بود بالای قوز حساسیت فصلی ام! اوضاع پیچیده ای بود. با هر عطسه ای که میزدم وضعیت در جبهه نبرد با اهریمن گوارش وخیمتر می شد. قطعا اگر خودم کسی را در این موقعیت در خیابان میدیدم که گاهی میدود و ناگهان میایستد و در هر پنج ثانیه، یک عطسه هم میکند، رودهبر میشدم. علم فیزیک میگفت که جاذبه به سود دشمن است و من برای مبارزه با آن، به صورت مارپیچ میدویدم تا لااقل نیروی گریز از مرکز را به نفع خود به کار گیرم.”
از متن کتاب: “آذر خانم از آن دسته آدمهایی است که معتقدند پس از سقوط فرخنده شان از بینی یک فیل عظیمالجثه، زمین مفتخر شده که ایشان رویش قدم بگذارند”
قصههای امیرعلی چهار جلد دارد و این کتابها از انتشارات نقش و نگار به چاپ رسیده و پیشنهاد میکنم هر چهار تا کتاب را بخوانید.
کتاب مرگ در میزند اثر وودی آلن
همهی ما وودی آلن را با فیلم عجیب و غریب خوب آنی هال میشناسیم و برایمان به عنوان یک کارگردان مطرح شده است تا نویسنده و خب باید به شما بگم که کاملا درست فکر میکنید. وودی آلن نویسنده نیست. نوشتههایش نه نمایشنامه است، نه داستان و نه هیچ چیز دیگر. این نوشتهها در هیچ قالبی جا نمیگیرند و صرفا نوشتههایی هستند برای خواندن و لذت بردن. کتاب مرگ در میزند هم که شامل داستانهای “مرگ در می زند” ،”گام بزرگی برای بشریت” ،”سطحی ترین انسان” ،”پرسش” ،”نقدی بر رستوران فابریزیو و بازخورد هایش” ،”اعترافات یک سارق ” ،”خاطرات :مکانها و افراد” و “دوران شوم زندگی” است هم از این قاعده مستثنی نیست. و من با تمام صداقت و شرافتم باید به شما بگویم که این کتاب شاهکار نیست. نثر بلیغی ندارد، بدعتگذار نیست و پیرنگ داستانها هم چندان قوی و جذاب نیست اما حقیقت این است که ما میتوانیم با این کتاب بخندیم.
در بیشتر این داستانها موضوع مرگ و نیستی وجود دارد و وودی آلن با طنز خود و با مهارت تزریق و تلفیق موقعیتهای طنز و کمیک تا اندازهای مخاطب را وارد چالشهای روانی مرگ میکند که پس از اتمام مطالعه داستانها ناخودآگاه با خودش فکرکند: “این چه داستان مزخرفی بود” اما با این حال روان ما را تا دقایقی در گیرودار خود نگه میدارد. این کتاب طنز احمقانهای دارد که آدم را به یاد تمام اشتباهات احمقانه و لحظات شرمساری خودش میاندازد.
از نقاط قوت کتاب میشود به ترجمهی خوب و حرفهای حسن یعقوبی اشاره کرد. حسن یعقوبی همیشه ثابت کرده است که در ترجمهی کتابهای طنز دقیق است و منظور نویسنده را حتی اگر وودی آلن باشد به ما میرساند.
چندتایی از بهترین جملات کتاب را انتخاب کردهام و اینجا برایتان مینویسم:
” مرگ یک تصویر نمادین از نبودنه و همون طور که خودتون میدونین چیزی که نباشه نمیتونه وجود داشته باشه… بنابرین مرگ وجود نداره و فقط یک توهمه”
“امّا او جدّاً آدم مهربانی بود. خاطرم هست، وقتی برایش ماجرای رقّت انگیز تصادف قطاری را تعریف کردم که طی آن شانزده نفر جان خود را از دست داده بودند، نتوانست کلوچه دوم خود را بخورد و یا اگر هم خورد این کار را به زحمت انجام داد.”
“از همان بچگی در انتخاب زنها اشتباه میکردم. وقتی رفتیم فیلم سفیدبرفی رو ببینیم همه دلباختهی سفید برفی شده بودن و من عاشق نامادری بد ذاتش.”
طنز، هنر دیرین آدمی است که دربرخورد با ناسازی های اجتماعی و ناهنجاری های فردی یا برخی حالات فردی و اجتماعی بروز می کند. طنز با برداشت و تعریف های متفاوت معرفی شده است و عموم طنزپردازان سعی کرده اند این هنر را از جلوه های دیگر برخورد با نارسایی ها، کمبودها، بدخلقی ها، خودخواهی های فرد و جمع یا سنت ها و آیین های رایج ناساز مانند هزل، هجو، فکاهه، مزاح و... جدا سازند. در نوشتار زیر، به طنز پرداخته شده است ازنظر لفظ و مفهوم و با ارجاع به منابع عربی و اروپایی. متأسفانه نشانی از جست و جوی نویسنده درمتون زبان فارسی دیده نمی شود. هر دوره ادبی را، سبکی خاص و معروف است که به کمک آن، ادیبان آنچه را که در ذهن و خاطرشان می گذرد، بیان کنند. علاوه براین، ادبیات سلاحی است برّان در دستان فرزندان جامعه برای دفاع از حقوق پایمال شده مردم و دراین میان، سبک و روش طنزآمیز در ادبیات یکی از بهترین سلاح ها برای رسیدن به این هدف است. زیرا زبان «طنز» یکی از روش های بیانی، در ادبیات است که از قدرت تأثیرگذاری فراوانی بر ذهن خواننده یا شنونده برخوردار است. لفظ «طنز» هرچند که در زبان عربی کاربردی در صیغ مختلف دارد اما برای بیان آنچه که معنی لفظ «طنز» فارسی را به زبان عربی بیان کنیم از لفظ «السخریه» استفاده می کنیم و دراصطلاح غربی آن لفظ «آیرونی» )Irony( را معادل قرارمی دهیم. «طنز» در کتاب لغت «لسان العرب» تعریفی این چنینی دارد: طنز به معنی مسخره گرفتن و دست انداختن و «طناز» کسی است که این عمل را به کثرت انجام دهد و چنانچه بخواهد مردمی یا گروهی را نکوهش کنند، گویند «هؤلاء قوم مطنزه» یعنی این که: آن قوم نفس خویش را سبک شمرند و هیچ امید انجام کار نیک از آنان نرود.(1) اما کاربرد اصطلاحی آن، تعریف چنین دارد که:«شکل بیانی از شعر یا نثر است، که در کار یا سخن یا نوشته ای آورده شود و بیانگر معایب و مفاسد و رذایل فرد یا گروهی باشد، به شرط آن که باعث انگیزش خنده در خواننده یا شنونده گردد.»(2) البته دراین تعریف، اختلاف نظر فراوانی وجود دارد، بعضی ها براین عقیده اند که:طنز، بیانگر عیوب یا زشتی ها است، اما این بیان نباید به درجه ای از آزار یا مجروح ساختن احساسات شخصی تبدیل گردد. یعنی طرز بیان به اندازه ای لطیف و با ظرافت آورده شود، که حتی شخص مورد نظر نیز خودرا از آن ویژگی بدور بداند و همراه با دیگران، لبخند بر لب هایش بشکفد. اما در ادبیات غرب کلمه «ایرونیا» (eironeia)، صنعتی بود برای بیان گفتار یکی از شخصیت های کمدی یونان قدیم، معروف به «ایرون» (eiron). این شخصیت از ویژگیهای برخوردار بود که می توان به لاغری، کوتاهی، بدسرشتی و زیرکی باطنی او اشاره کرد و این که همیشه در نبرد با شخصیت «الازون» (alaxon) مغرور و احمق و پیروز بود و به طور معمول سلاح او دراین نبرد، نیرنگ و پنهان نمودن قدرت و زیرکی خود از دیگران بود. (3) نوشته های طنزآمیز، در نزد غربیان، برای اولین بار به وسیله شاعران و نویسندگان یونانی و رومی آغاز شد، از مشهورترین شخصیت های آن دوره، می توان به: اریستوفان (4) (448 -388 ق. م) و هوراسیوس (5) (8، 65 ق. م) و جوفینال (6) (60-140 م ) اشاره کرد. در قرون وسطی می توان آثار طنزی را در بعضی از داستان های «کانتربری» نوشته «چوسر» (7) و در عصر نهضت در نوشته های «رابله» (8) و اثر مشهور «سروانتس» یعنی «دن کیشوت» (9) مشاهده کرد. و در عصر حاضر، طنز به عنوان هنری قائم به ذات، جایگاه خود را در ادبیات غربی یافته و ادیبان برجسته در این هنر، مشهور گشتند، همانند: آنتوان چخوف (10)، آناتول فرانس (11)، برنارد شاو (12)، ادوارد آلبی و گونترکراس. چنانچه بخواهیم تعریف دقیقی از «طنز» داشته باشیم. باید گفت: «طنز»، گونه ای از هجو است، با این تفاوت، که درهجو به طور معمول زبان گفتاری یا نوشتاری، برنده تر و تلخ تر وبه صورت مستقیم (FORMAL) است و شخص یا گروه موردنظر، به طور مستقیم موردعیب و نکوهش قرار می گیرند. اما در طنز، روش بیان غیر مستقیم (INFORMAL) است و طنزگو، تنها عیوب را به طور کلی بر می شمارد و نمایان می سازد، در حالی که شخص یا گروه مورد نظر مضحکه و مورد تحقیر دیگران قرار میگیرند اما خنده بر لبانشان شکوفاست، از این گذشته طنز صراحت بیان هجا را ندارد. از سوی دیگر، گروهی گمان می برند که لفظ طنز معادل لفظ کمدی است. در واقع این گفتار صحیح نیست، درست است که وجه اشتراکی بین این دو وجود دارد و آن خندیدن است ولی در طنز از پس هرخنده، هدف و فلسفه ای نهفته است اما در کمدی خنده برای خنده است، پس می توان گفت که طنز وسیله ای جهت رسیدن به هدف است نه خود هدف. در نوشته های طنزآمیز، شخص ادیب یا هنرمند، به طور معمول شخص خاصی یا گروهی یا ملتی یا قومیتی را مورد هدف خویش قرار می دهد و گاهی نویسنده قهرمان، داستان هایش را مورد طنز و سخریه قرار می دهد و احتمال دارد که یک نویسنده خود را نیز مسخره و در زیر شلاق های طنز خویش، قرار دهد تا به هدف مطلوب دست یابد. که در این صورت همانطور که ادونیس (13) می گوید: «نویسنده باید خیلی انسان شریف و بزرگواری باشد تا خود را مسخره و مورد طنز قرار دهد تا به هدف مورد نظر دست یابد. زیرا معمولاً انسان سعی می کند دوست، همسایه یا هر کس دیگر جز خویشتن را سوژه ای برای طنز خود قرار دهد». (14) اگر بخواهیم انگیزه های روی آوردن به طنزگویی را بیان کنیم می توان یکی از علل زیر را برای روی آوردن نویسنده به طنز برشمریم: 1- گاهی استفاده از طنز در نزد یک شاعر یا نویسنده، نوعی از انتقام است، که شاعر به سبب اهانت ها و خواری هایی که بر او روا شده، مورد استفاده قرار می دهد. «طنز بیانگر یک حالت روحی است، بدین شکل که جامعه با عدم توجه و بی اهمیت شمردن شاعر، او را خرد می کند و شاعر درمقابل با روی آوردن به طنز و سخریه از آنان انتقام می ستاند». (15) 2- عده ای دیگر از شاعران یا ادیبان «طنز» را سلاحی برای دست یافتن به حقوق از دست رفته خویش - حداقل در تصور شاعر - می دانند. 3- گروه دیگر از ادیبان «طنز» را روش مناسبی برای آگاه ساختن یا مجازات ظالمان و اشرار می دانند، بدون آن که بخواهند خویشتن را در معرض خطر قرار دهند. 4- و بعضی اوقات شاعر «طنز» را وسیله ای برای جبران آنچه که خود از آن محروم است، زیبایی ظاهری، ثروت، مقام و... به شمار می آورند. این چند مورد، بعضی از انگیزه های روی آوردن شاعران و ادیبان به طنز است که با توجه به محدودیت موضوع مقاله نمی توان بیش از این، آن را گسترد. «طنز و مردم» دستاوردهای فکری هر ملتی، به طور معمول، درنوشته های مختلف آنان که درباره اتفاقات حقیقی و واقعی آورده می شود به وسیله نویسندگان عرضه می شوند و می توان آن اتفاقات را درنوشته های آنان به روشنی یافت. بدون شک این نوشته ها، که بیانگر گرایش های هر ملت است با یکدیگر متفاوتند، زیرا هرگروه یا جامعه ای گرایش خاص خود را داراست. از این جهت می توان گفت: که: هر ملتی طنز و طنزسرایان خاص خود را دارد زیرا هر جامعه ای صفات و ویژگیهای خود را داراست که با دیگران متفاوت است. به عنوان مثال، قوم عرب به بلاغت درسخن وری شهره اند و این صفت،اغلب مایع طنزی درنزد نویسندگان و شاعران ازقدیم الایام بوده است و تأکیدی بر این نکته است که طنز هر قومی، تحت تأثیر محیطی است که درآن زندگی می کنند. از سوی دیگر، اگر به دلالت های اخلاقی طنز بنگریم، خواهیم یافت که: طنز بیانگر رابطه شخص با برادر، فرزند، دوست، میهمان و حتی رابطه شخص با خودش، است. و از خلال آن می توان عادات و رسوم افراد یک قوم را در منزل و خارج از آن، درسفر، عزا، عروسی، مورد بررسی قرارداد. و رفتار و برخورد انسان های ثروتمند و فقیر و قاضی و بازرگان و پیر وجوان را ارزیابی کنیم. نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این که،اقوام مختلف هریک ممکن است صفتی را ناپسند و نکوهیده بپندارند، درصورتی که همان صفت در نزد اقوام دیگر صفت ناپسندی به شمار نیاید. به عنوان مثال، قوم عرب بخل را نمی پسندند و انسان بخیل را، به ریشخند می گیرند، درحال که اهالی اسکاتلند یا یهودیان آنچه را که عرب بخل می داند، صرفه جویی و دوراندیشی می دانند و ممکن است بسیاری از کارهایی که درنزد مردم اسپانیا، شجاعت و دلاوری نامیده می شود درنزد ملت های دیگر، نوعی حماقت و خیره سری به شمار آید. درپایان ذکر این نکته به عنوان افق هایی جهت بحث و پژوهش درهنر طنز برای کسانی که قصد تعمق و تفحص دراین صنعت را، چه در ادبیات فارسی یا عربی و هر ادبیات دیگر دارند، می تواند راهگشا باشد. 1-طنزگویی و طنزنویسی درگونه های مختلف ادبی آن (شعر، نثر، کاریکاتور، نمایشنامه و...) صنعت ادبی نو خواسته ای درعصر حاضر نیست، بلکه ریشه های عمیقی دردوره های پیشین ادبی دارد. 2-فرهنگها و تمدن های مختلف تاثیرات گوناگونی را بر ذوق طنزآمیز یکدیگر برجای نهاده اند. که می توان آن را از خلال بررسی این گونه متون در فرهنگهای مختلف به دست آورد. 3- اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی تأثیر به سزایی دربیان اندیشه ها و احساسات به روش طنزآمیز داشته است. 4-روی آوردن به سبک های طنزآمیز توسط نویسندگان و شاعران، اغلب وسیله ای مناسب جهت گرفتن انتقام ازطرف مقابل بوده است، که به طور مفصل دراین زمینه سخن به میان آمد. 5- بیان و شرح هر موضوعی به روش طنزآمیز، باعث می گردد که خوانندگان، خواص و عوام، با علاقه و عشق فراوانی بحث را دنبال کنند.
گفتگوی طنز گاهی اوقات خواندن مطالب طنز هم برای تنوع و روحیه خوب هست آن هم اگر در خصوص پدر و پسر باشد
محمد آقایی فرد: خیلی دوست داشتم پسرم را آنطور که خودم دوست دارم تربیت کنم. به عنوان مثال دوست داشتم همین الان در حال مطالعه کتاب «در جستجوی زمان از دست رفته» بود، ولی این بچه هیچ وقت با من سازگار نبود. آنقدر که سرش گرم تبلتش بود، به هیچ چیز دیگری توجه نمی کرد. مادرش می گوید او بچه نابغه ای است، فقط یک مقدار بی ادب است که گویا دقیقا این قسمتش به من رفته!
امروز کت و شلوار مشکی ام را پوشیدم و به مدرسه اش رفتم تا کارنامه اش را بگیرم، به خانه که آدم، دیدم روی مبل دراز کشیده و با جفت تبلت هایش بازی می کند. روی مبل نشستم و نمرات کارنامه اش را یکی یکی تماشا کردم. جوک و جوک خنده دار و خنده و لطیفه و طنز و طنز ایرانی و طنز خنده دار و لطیفه پسر منه، تپل منه، جیگر منه، نخبه منه، خنگ منه، احمق منه، بی شعور اینا چه نمره هایی هست آخه؟ دو کلمه درس بخون دیگه!
– بابا یه سوال بپرسم؟
لک لک ها بابا جان، لک لک ها تو رو آوردن انداختن توی دامن من و مامانت!
– بابا جان؟ شما هم دامن پات بود؟
نه منظورم این بود که انداختن توی دامن مامانت!
– نقش شما چی بود؟
منم حواسم جمع بود که سهمیه زهرا خانم اینا، زن همسایه رو نندازن توی دامن مامانت، هر کی سهم خودشو می گرفت.
– مثل یارانه؟
تقریبا یه همچین چیزی.
– بابا؟
جانم؟
– لک لک ها توی ارتفاع زیاد پرواز می کنن، طبق محاسبات من هر بچه ای از اون ارتفاع ول بشه قطعا دامن رو پاره می کنه و روی زمین می افته، به نظرم کاسه ای زیر نیم کاسه ست.
پسرم من برای تو برنامه ریختم، تو باید بری نماینده مجلس بشی تا از حق مردمت دفاع کنی، اگه به این چیزا فکر کنی هیچی نمی شی!
– بالبا جان جسارت نشه ها ولی شما بی خود کردی بدون هماهنگی با من برنامه ریختی. من ازت برنامه خواستم؟ نباید نظر منم بپرسی؟
پسرم مؤدب باش عزیزم، خب هر پدری برای پسرش برنامه های زیادی داره. من دوست دارم تو پر از سوال باشی. همین الان فی البداهه یه سوال از من بپرس!
– لک لک ها…
(وسط حرفش می پرد) پسرم لک لک ها رو فراموش کن لعنتی، چیزای مهمتری توی زندگی هست؛ یه سوال دیگه بپرس.
– باشه، از لک لک ها بپرسم یا از آلودگی هوا؟
هوا آلوده ست دیگه، این که سوال نداره؟
– ولی شهرداری هنوز طرح ترافیک می فروشه، اگه آلودست چرا می فروشه؟
پسرم؟ قرار نبود اذیتم کنی، آفرین پسر گلم، این چیزا به تو ارتباطی نداره! چشماتو ببند و بهش فکر نکن! ما هم بچه بودیم سوال زیاد داشتیم ولی چشمامونو می بستیم یادمون می رفت.
یعنی تفرجی باشد در آن و اغلب «یکبارمصرف» یا «فستفود» باشند اما همین غذاهای یکبارمصرف کلامی هم، کیفیتهایی متفاوت با یکدیگر دارند که مثل تفاوت کیفیت «فلافلسرا»ییست که جلوی درش، صف کیلومتری است و آن دیگری، به پشه و مگس درگذر هم «بفرما» میزند! آنچه از لحاظ کیفی، متعلق به گروه اولند، در تاریخ ایران، اغلب، گزارش تاریخاند یا گزارش به تاریخ؛ زبان مردم هستند در شکوه از ظلم شاه یا مشکلات مدیریتی وزیر یا نابلدی این یا آن زیردست، در مواجهه با بلایای طبیعی چون سیل، آتشسوزی یا بیماریهای فراگیر؛ این نوع از «شعر طنز» را میتوان از ماندگارترین «شعرهای سیاسی» هر دوره، از زمان رودکی تا حال دانست که محل استناد
تاریخنگاران هم هستند و به دلیل اینکه به مشکلات عمومی تقریباً تمام دورهها پرداختهاند، مقبولیت نسلی یافتهاند و گاه شعری متعلق به قرون پنجم و ششم، در دوره مشروطه یا قحطی جنگ اول جهانی یا کودتای سال 32 بر سر زبانها افتاده و ملت پنداشتهاند که شاعرش، معاصر ایشان است و درگیر با داغ و درفش! شیوه یادشده، البته در دهههای شصت، هفتاد، هشتاد و نود، رفته رفته وجوه اجتماعی بیشتر یافته و اگر هم به سیاست پرداخته، در کارزارهای انتخاباتی بوده و نوعی جدال تبلیغاتی میان جناحها؛ با این همه نباید این نکته را از یاد برد که ارتقای «بیان» در «شعر طنز» دهه شصت به این سو، غیر قابل انکار است.
از زغال هجو تا قلم موی طنز و نشریات طنز از کوچه باغهای تاریک و روشن تاریخ مکرر این سرزمین کهن که میگذریم سر هر پیچ تند و کنار هر باروی فروریختهای آنچه بیش از رنج و ظلم و ستم رفته بر مردمان این سرزمین به گوش میآید، بازتاب خاطرات تلخ این اقوام نیشتر چشیده از دست شاه و ارباب و ولی نعمت است که در پرده ایهام و استعاره و لطیفه و مطایبه در دواوین و مرسولات و منشآت نبشته آمده و انگار یادآوری روزهای تلخ به مدد این نیشخندها و ریشخندها، برای مردم زجر مکرر چشیده راحتتر است. چنانکه میآورند تلخک را وزیر سلطان محمود به ضیافت درباریان خواند به خانهاش. تلخک سر از پا نشناخته راهی میهمانی شد و دلی از عزا در آورد. وقت رفتن شد که از طرف صاحبخانه پیغام آمد گوهر گرانقیمتی از آن وزیر گم شده است و دستور تجسس میهمانان صادر شده است. جمله را از وکیل و غنی و عالم و معلوم گشتند و نیافتند. پس امر شد که سه روز محبوس باشند در همانجا تا اگر گوهر را شخصی بلعیده باشد، پس آورد. روز سوم بود که سلطان همراه خدم و حشم از کنار خانه وزیر میگذشت که از دریچهای صدای تلخک شنید که فحش میدهد و جان نثاری وارونه پیشکش میکند. سلطان که بدیدش به عتاب گفت: «مردک فلان، سه روز است کدام گوری خوابیده ای؟» تلخک با رعدصدایی که همگان بشنوند پاسخ داد: «والا جنابا! سه روز است در زاویه خانه وزیر محبوسم و به حال شما گریه میکنم!» سلطان گفت: «به حال من؟ این چه لطیفهای است اجنبی؟!» «ولی نعمتا! به میهمانی وزیر در شدیم و لقمهای نخورده از ما طلب گوهری کردند، با خود اندیشیدم که شما که زمین و زمان را خوردهاید، در روز حساب چه و چگونه از کجا مال رفته باز پس خواهید داد!» قرائتهای مختلف این حکایت در کتابهایی چند به نثر آمده است و آنچه بهعنوان یک آرزوی محقق نشده در این متن به طنز بیان میشود، رؤیای ستاندن حق مظلوم از کام ظالمانی است که میو میخانه و ساقی خمار، هر سه را فرو میبرند و باز طلبکار ملتاند. سابقه طنازی ایرانیان، نه از سر شوخ و شنگی و دلسیری تاریخی و نه به دست تلخکان درباری که در هجو و هزل زیردستانی است که امیران و خواجگان را نقل و نبات نثار کردهاند و شرمساری از اهل و عیال را در شرمنده کردن اصحاب جلالت و ارباب نعم دیدهاند. سابقه هجویههای سروده شده در ذم سرداران قبایل مهاجم نخستین نمونههای طنزآوری است. در سدههای نخست شعر فارسی آنجا که دربار مأمن شاعران بیکار پر مدعای پر گوست، مدح از حد گذشته شاعران در حق ممدوح گاه خود به طنز میماند که اغراق و بزرگنمایی از اسباب طنزپردازی ست. اما عمده گونه مثبوت هجو و هزل رایج در میان شاعرانی ست که از سر حسادت و عناد در پی استهزای همدیگر و مقرب شدن به درگاه پادشاه مجنون بازند. از اینروست که در دواوین منجیک و سوزنی و انوری میتوان شهرهایی از همین گونه یافت اما زبان مردم کوچه بازار در آن دوران، زبان ثبت شدهای نیست. چه بسا آنچه دغدغه و لغلغه کلام مردم عام و عوام است به صحیفهها راه نمییابد و بازتاب آنها تا دوره بروز صوفیانههای فارسی کمتر مشهود است. در این دوره است که طنزو هزل در آثار برخی از بزرگترین شاعران با کارکردهایی متفاوت بروز میکند. سنایی که میراث دار علم تصوف در شعری منقح است میگوید «هزل من هزل نیست تعلیم است / بیت من بیت نیست اقلیم است» یعنی به هزل رویکردی تعلیمی قائل میشود. مانند آنچه مولانا در حکایتهای چندگانه مثنوی معنوی آورده و از شرح نام و بسط ماجرای عریان و خاطر پریش ابایی نداشته است چون او نیز هزل را بازاری میداند برای تفهیم مطالبی عموماً فلسفی و عرفانی یا اجتماعی که از حوصله مخاطب عام یا سطح فرهنگی مناسبات و گفتمانهای شخصی و اجتماعیاش فراتر نیست. هزل با رویکردی آگاهانه، در خدمت وعظی صریح میشود که روانشناسی مخاطب را خوب در نظر گرفته است. اما طنز در سعدی و حافظ به تعریفی هنریتر مزین میشود. طنز به مثابه سخنی تیز و گزنده که در ورطه سیاست و اجتماع میگردد و قصد اصلاح و تربیت دارد، به ذم مستبد و هجو ارباب مظالم پرداخته و آیینه غلوآمیز نابخردیهای قلیل شهر آشوب چماق بدستی ست که صاحبان زور و زر و تزویرهای بزرگند، با لشکری از شیوههای نزدیک و دور (هجو و هزل و سخره و کنایه و طعن و پوزخند و بداهت) به جنگ در دو فضای نظم و نثر میرود و حافظ در اشعار و سعدی – عموماً در گلستان – شحنه و محتسب و قاضی و زاهد و صوفی و عوام و خواص را، که جملگی اسباب الشرند به باد انتقاد میگیرد. حافظ چه با قلب مثبت مناهی اعظمی چون می و خرابات و رندانگی و چه با تاخت و تاز بیپرده بر پردگیان ریاکار دراز دست کوته آستین در جای جای اشعارش، به شیوهای از طنزپردازی میرسند که خاص این دو در تعالی هنر آمیختن اسباب مختلف طنزآوری در مبارزهای مستقیم با مظالم روزگار خودشان است. فضای سیاسی اجتماعی دوران حافظ و سعدی و تلاش آنها در تبدیل زبان عامه و ابزار تفریح بهآلات تنبیه در حیطه زبان، طنزی عمیق میسازد که خصیصه اصلی آن استهزاء و دادگاهی کردن همه اربابان ریاکاری وظلم است در پیشگاه شعر و نثر، حکایت و مثل؛ اما شیوه حافظ سخن در پرده گفتن است و عشوههای طنازانه برقع پوشان کنایه و ایهام و در سعدی بر سبیل قصه گویان قدیم، ساخت موقعیتهای حقیقی و مجازی و طنزی که شماتت اهالی دروغ و ریا را مردمیتر بیان میکند. اگر طنز دوران صوفیانهها سه ضلع داشته باشد، حافظ و سعدی در قاعده این هرم و عبید زاکانی شاکله و مفسر چنین زبان آوریهایی ست به سبب روشنی کلام و صراحت لهجهاش در بیان ناسازگاریهای اجتماعی و اخلاقی و سیاسی آن دوران بهطوری که مخاطب با خواندن مجموعه آثار هجو و هزل و طنز صریح عبید دورنمایی از آن عصر بهدست میآورد که در درک صحیح حافظ و سعدی بسیار مفید است: «میده که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب / چون نیک بنگری همه تزویر میکنند.» در این میان نوع خاصی از طنز پرخاشگر فلسفی نیز موجود است که در صوفیانههای معدودی از عرفا به چشم میخورد «عتابی که مجذوبان در جذبه عرفانی نسبت به ذات حق ابراز میکنند و حکایت طغیان انسان آگاهی را دارد که در برابر بیعدالتیهای اجتماعی نمیتواند ساکت بنشیند.» به نظر میرسد مفهوم طنز در حافظ و عبید و سعدی تأکید بر جنبه ظلم ستیزی و دفاع از مظلوم در برابر قدرت حاکمه است نه شماتت اهل روزگار در تن دادن به این ظلم یا انتظار از ایشان جهت واکنشی برخیزاننده چنانچه در دوره مشروطه با آن مواجهیم. نا آرامیهای سیاسی و اجتماعی ایران مجالی برای شعرای دوران پس از این سه تن در تعالی هنر طنزپردازی نمیدهد که فضای شعر بعد از تجربه بزرگ ورود عرفان بدان، تا دوره اواسط دوره قاجار تغییر چندانی نمیکند. اگر ثباتی مانند آنچه در دوره صفویه حاکم میشود، دست میدهد، بازار شاعران درباری و شاعران کوچه بازاری توأمان و یکسان گرم است و شعر لطیفهای میشود برای تلذذ مادی و شوخیهای کوچه بازاری. فلسفه زندگی همان است و گربه رقصانی امثال تزریقی و طرزی افشارها در بازیهای زبانی اشعار بیمعنا جهت به رخ کشیدن فن شاعری همان. شعر به انحطاط بحور دوری و مربعات و ملمعات رسیده است و نثر به ابتذال منشآت و مطنطن گوییهای فرا ملتی در مراودات خاندانهای نوپای زود افول سلسلههای پی در پی. پس چه میماند جز افیونیه بافی (وصف کشیدن تریاک و همت تریاکیان) و الفیه شلفیهنویسی و بذله گوییهای پسرقصاب با برادرزاده دلاک و... «اگر عاقلی بخیه بر مو مزن / بجز پنبه بر نعل آهو مزن / سوی مطبخ افکن ره کوچه را / منه در بغلاش آلوچه را...{میرزا حسن مشرف اصفهانی} تیری از شال شاهزادگان طنز دوره مشروطه یک اتفاق است: تفنگی که از شال شاهزادهای چون ایرج میرزا در میآید بساط سلطنت را نشانه میگیرد، علی اکبر دهخدا با چرند و پرند گویی مسند استبدادی را به سخره میگیرد و میرزاده عشقی طنزی آمیخته به هزل و هجو را در بیان مقاصد سیاسی خود بهکار میبرد و البته نسیم شمال (سید اشرفالدین گیلانی) که اشعارش ترجمان طوفان شمالغرب این مملکت محروسه است و جا پای روشنفکری بزرگ چون میرزا علی اکبرصابر و همقطاران قفقازنشینش در جای جای اشعارش پیداست و در حقیقت آشتی بین زبان مردم کوچه بازار و ترفند طنزپردازی به این زبان و از این دریچه به همراه کاریکاتورهای نشریاتی چون ملانصرالدین و طوطی و... دست به دست هم میدهند تا فراز بلند طنز دوره مشروطه را پایهریزی کنند چه در نظم و چه در نثر. اندیشه مبارزه با نشستن بر دوش تفنگداران مشروطهچی از شمالغرب تا جنوب را با خود همراه میسازد و شعر و بخصوص شعر طنز وسیلهای آگاهی بخش و نشتری تیز و به خاطر ماننده میشود برای مبارزانی که هم شاعر بودند و هم سیاستمدار و گره خوردن شعر و سیاست تاکنون شاید نقطه آغازی چنین داشته باشد: «دست مزن! چشم، ببستم دو دست/ راه مرو! چشم، دو پایم شکست/ حرف مزن! قطع نمودم سخن/ نطق مکن! چشم، ببستم دهن/ هیچ نفهم! این سخن عنوان مکن/ خواهش نافهمی انسان مکن/ لال شوم، کور شوم، کر شوم / لیک محال است که من خر شوم/ چند روی همچو خران زیر بار؟/ سر زفضای بشریت برآر – نسیم شمال، ترجمهای از شعری با همین مضمون از هوپ هوپ نامه صابر» مشروطه خط بطلانی شد بر گرایش غیر سیاسی طنازیهای شاعران و نویسندگانی که عامل بدبختی ملت خوابزده را در بیلیاقتی سردمداران میدیدند و سعی در روشنگری به زبان مردم کوچه و بازار داشتند: «دور ظلمت بدل از دور ضیاء خواهد شد / دزد کت بسته رئیس الوزراء خواهد شد / مملکت باز همان آش و همان کاسه شود / لعل ما سنگ شود لولوها ماسه شود / تومپندار که نه شاه ونه شکر باقی ست / نه دگر روح ورمق در تن کشور باقی ست / عاقل آسوده بود تا بجهان خر باقی است / تا دو سر کرده به سنگان وبلنگر باقی است... ایرج میرزا» شیوه تفکر طنازانه سیاسی با مجاهدان مشروطه وارد آماج نهضت تازه پا شد، ادبیاتی به وجود آورد که همه تفکرات جدید و متجدد شاعران سیاسی را در نقد و تقبیح سیاسیون متشاعر به کار میبرد اما تفنگ طنز با توپ پاسخ گرفت و تیر خشم بدن نحیف عشقی را درنوردید. پهلوی اول مجالی برای عرض اندام شاعران نگذاشت و ریتم سریع اتفاقات جهانی هم جز به نشریات خارج از کشور در حد کاریکاتور و ستونهای نثر و نظم ایدئولوژیک چیزی نیفزود. سالهای توفیق توقیف! «نشر حقایق، تنویر افکار عمومی، مبارزه با جهل و فساد و خرافات و تلاش برای کسب آزادی و عدالت» شعار نشریه توفیق بود از آغاز انتشارش در سال 1302 تا توقیف آن در تیر ماه 1350.نشریهای که اگر چه خود را با عنوان فرعی فکاهه در اذهان عمومی جا داد اما هر چه زمان بیشتر گذشت مشی سیاسی و سیستم بنیان نهاده شده مؤسسان آن _ برادران توفیق – جامعترین و مقلد پرورترین شیوه در ساختار انتشار مجلات طنز در ایران شد. توفیق برای طنز سیاسی را (آنگونه که مشروطه چیهای طناز تعریف کرده بودند) کنار شوخیها و مطایبات مردم عوام، کنار دلخوشیهای زمینی و شوخیهای بگو و مگو کنار هم آورد اما نوک پیکان این نشریه همیشه چنانچه در سطور بالا آمد سابقهای استعمار و استبدادستیزانه داشت. در دوره اوج توفیق که با توقیف مدام و شهرت بسزایش در بین مردم همراه بود، شخصیتهای اصلی زیر تیغ آنکه نخستوزیرانی چون علم و هویدا و منصور و... بودند، در کنار تیپهایی برساختهای چون کاکا و دیگران و تنها حزب رسمی فعال این ارگان یعنی «حزبخران»، ملغمهای از لبخند و نیشخندی روشمند بود که در مقابل دستگاههای رسانهای عریض و طویل حکومتی، بیشترین تعداد خواننده را داشت و البته همراهان و نویسندگان و شاعران بسیار تحصیلکرده و بیشتر از فرنگ آمده را نیز همراه خود کرده بود. نسل دوم و سوم نویسندگان توفیق همانهایی بودند که بعدها کیومرث صابری – به تقلید از توفیق و شاکله طنازی آن – دور هم جمع کرد و در دهههای شصت و هفتاد، تا پایان خود خواسته آن، فتیله بقول خودش طنز گل آقایی را پایین کشید تا گونهای دیگر از طنز مکتوب و رسانهای در ایران همزمان با تحولات سریع دولت اصلاحات شکل بگیرد. نامهای بزرگی چون باستانی پاریزی، ابوتراب جلی، ابوالقاسم حالت، خسرو شاهانی، صمد بهرنگی، فریدون مشیری، عمران صلاحی یا مهدی سهیلی شاعران و طنزپردازان نامداری بودند که کنار بزرگانی چون رهی معیری یا محمد علی افراشته در دورههای مختلف انتشار نشریه به همکاری با آن میپرداختند.شیوه توفیقی طنزپردازی در زمانه فراز و نشیبهای دهه چهل و پنجاه تأثیر فراوانی بر هدایت جریان طنز در سالهای بعد از خود داشت: حضور تک حزبی چون حزب خران و عضویت در نشریات طنز بسیاری از چهرههای فرهنگی و ادبی آن دوره در این حزب با صدور کارت عضویت و شعارهایی که مستقیماً استهزای نهادهایی مانند آن را در دستگاه حکومتی وقت نشان میداد، هدف قرار دادن نخستوزیرانی که بدل از شخص اول مملکت نوک اصلی پیکان نقد و تسویه حسابهای طناز پردازانه ادبی بودند، وارد شدن صریح به مسائل روز جهانی و تغییرات سریع خاورمیانه و جهان، کنار مطایبات و لطیفههای مردم کوچه بازاری (مسائلی چون زن و ازدواج و مد و تقابل تجدد و سنت در بین عوام و خواص و شوخی با هنرپیشگان و...) همگی ملغمهای از مجموعهای موفق بود که هدفی – به قول خودش – جز تنویر افکار عمومی نداشت. شاکله توفیق تا انتشار آخرین شمارهاش، نه تنها پرداختن به نوع خاصی از طنز ظریف و تند و دهان شکن و مردمی بود بلکه به تربیت بسیاری از جوانانی پرداخت که بعد از وقوع انقلاب اسلامی به ادامه جریان توفیق همت گماشتند. دهههای چهل و پنجاه تمرین انواع ادبی بود برای نسل نویسندگان و شاعران ایرانی. ترجمه کتابهای طنزپردازان بزرگ جهان چون برنارد شاو و میلر و معاصرینی مثل عزیز نسین و برنامههای زنده رادیویی و تلویزیونی و تلاش مجریان و نویسندگان این برنامهها در جهت شادابسازی فضای اجتماعی و سیاسی آن دوره و صد البته نیش و کنایههای عمیق بسیاری که چه بسا به طرد و نفی آنها نیز موجب میشد تا درک و درخواست عمومی نسبت به طنز و شوخطبعی در ایران بالا برود. سینمای فارسی نیز به رشد این شوخ بازیها کمکی شایان کرد و تئاترها بیشتر و سینما کمتر، نوع خاصی از جریان طنز ساسی و اجتماعی را با خود به همراه داشتند. این نمادگرایی و تیپ سازیها در تئاتر مخصوصاً فضایی برای بیان نمادین و انتقادات شدید علیه سانسور و اختناق حاکم را به وجود آورد و البته این کنار همان فکاههها و مطایبه پسندیهای عوامانه توازنی را در رویکرد طنزپردازی به وجود آورده بود. سمتی که با وقوع انقلاب اسلامی و ظهور مجدد مجلاتی چون طنز و کاریکاتور – با رویکرد طنز ورزشی و فلسفی -، خورجین و گل آقا ادامه راه توفیق بود با بازپروریها و تعریفهای تازهای از طنز سیاسی که کیومرث صابری آن را پایهگذاری کرده، پرورش داده و به تاریخ سپرد. گل آقای خارزار و طنازان دست قیچی گل آقا مجلهای بود که از 23 دیماه 1363 تا دوم آبان 1381 پانصد و چند شماره از آن به انضمام ماهنامهها و سالنامهها منتشر شد و با شاکله نو تعریف طنز گل آقایی تأثیر بسزایی در آغاز مجدد طنزپردازی بعد از انقلاب و قوام و تدوین مجموعههایی داشت که به نوعی ذخیره ماندگاری از بیش از نیم قرن تجربه طنزپردازی در ایران بودند. صابری معتقد بود: «طنز گل آقایی زدن با شاخه گل به صورت فردی است که به خواب فرو رفته و هدف بیدار کردن اوست... طنز گل آقایی مثل تیغ جراحی است که بدن بیمار را به قصد بهبود و معالجه میبرد و البته با چاقوی سلاخی تفاوت دارد.»در این جریان و تعریف تازه از طنز به معنای سیاسی آن طنز پرداز کمترین اصطحکاک را با شرایط سیاسی حاکم داشت و آنچه بیشتر مورد هدف بود «نقد شوخ طبعانه مسئولان وقت با حفظ روابط و ضوابط و خطوط قرمز و بیان کلی مشکلات و معضلات آحاد مردم در محدودیت رسانهها در شرایط خاص جنگ و دوران به اصطلاح سازندگی بود». صابری در حقیقت با یک تیر چند نشان زد، دست به عصا راه رفت تا میانسالی و پختگی طنازی در ایران، به باد تند رویهای رایج نرود و هم سیخ بماند و هم کباب. پرویز شاپور، مرتضی فرجیان، عمران صلاحی، محمدرفیع ضیایی، احمد عربانی، ناصر پاکشیر، منوچهر احترامی، ابوالفضل زرویی نصرآباد و بزرگمهر حسینپور رویا صدر و عباس خوش عمل و بسیاری از پیشینیان و پسینیان طنز و کاریکاتور، همراهان جدی این مجله بودند. مجلهای که از پدربزرگها تا فرزندان و نوهها دست به دست میشد و در فضای سخت آن روزها سوژههای ناب کاریکاتورهای معاون اول ریاست جمهوری وقت – مرحوم حسن حبیبی – و هیأتهای همراه شلیک خنده را به سبدهای خالی از جنگ برگشته مردم باز آورد. سالنامههای گل آقا اکنون جزو بهترین منابع پژوهشی در سابقه طنزپردازی در ایران و جهانند. شلیک توپ اصلاحات اما روان طنز خاص گل آقایی را رنجاند. نشریاتی چند در آمد و شد بودند و وقتی تواناییهای همکاران جوانتر گل آقا در رویکرد به تجربه سیاسیتر از طنز بدون رعایت حدود و ثغور گل آقایی کشف شد، سرعت تحولات با تولد و گسترش رسانههای مجازی و مجلات تخصصی ای چند که رویکردی دیگر گونه داشتند سلیقه تبدار جامعه سوت و کف خورده را به انواع دیگر طنز و کاریکاتور سوق داد. کسانی که از مرزهای قرمز گذشتند و ناچار از مرزها نیز، کسانی که منزویان گل آقایی شدند و مشغول تألیف و تدریس، کسانی که دنبال تعریف نویی از طنز شدند و طنزهای محفلی راه انداختند، محافل شوخیها و مطایبات و فکاههها. محفل طنزهایی که نه گل آقایی بودند، نه توفیقی و نه کوچهبازاری، نه سیاسی و نه اقتصادی، دوران ظهور «فکاهههایی مردمی بود که نوک پیکان طنز نه مسئولان که بیشتر مردم بودند، نه زمیندار که نزدیک ته خیار». انگار که کلان روایتی به نام طنز سیاسی در عصر پست مدرن شکسته باشد که طنز وارد سبکهای ادبی شد و گروتسکهایی در شعر دهه هفتاد و هشتاد متولد شد که رویکردی دیگرگونه از طنزی تجربه نشده را نشان میداد. دو سوی تعریفهای نو طنز و طنزپردازی حرکت عمیق نحلههای سیاهتر و سیاسیتر طنز در شعر جدی معاصر و مکتوبات مجازی غیر رسمی و هستی رسانهای فکاهههای محفلی و نوعی از طنز آیرونیکال که تیر پیکانش محبوب و معشوق و ظریفه و ملیحه است. دوران حاضر شاید به خاطر تجربیات متفاوت و سریع سیاسی و اجتماعی فرصتی باشد برای همین آزمون و خطاها. خط خطی کردن صفحاتی چند تا نقشها مشتریان خود را بیابند و تریبونها در رسمیت بخشیدن به تعاریف تازه طنز، تلاش خود را انجام دهند. آنچه مسلم است شیوهها و طرزها و شاخههای متفاوت طنز از آغاز آن تاکنون و به انضمام آنچه از ادبیات غرب وارد شیوههای وطنی آن شده است، امکان ظهور و باز تعریفهای متفاوتی از طنزنگاری را به ما میدهد اگرچه در غروب بتهای بزرگ طنزهای سیاسی و نسل توفیقیان – که در طی سه دهه – بیشترشان دار فانی را وداع گفتهاند دوران ظهور خدایگان کوچک است و افول مردان بزرگ، اما شگردهای خنداندن مردم بیشمار میکند. در اینجا شایان ذکر است ادبیات اقوام ایرانی نیز در دهههای اخیر با طنز و ملحقات آن آشتی خاصی داشته است. ظهور نشریات طنز و کاریکاتور در شهرهای مختلفی چون کرمان و اردبیل و... تمرین طنزهایی جدی در زبانها و گویشهای مختلف ایرانی بر خلاف ادبیات طنز حاکم، رنگ و بویی بومی و اصیلتر نسبت به ادبیات مرکز یا شبکه طنز عمومی کشور را دارد. مطبخ گرم این زبانها و گویشها پایگاه مردمی تری نسبت به گرایشهای دیگر داشته و دارد. طنز امروز ایران، بین واقع نگاریهای عموماً هزلآمیز و بیمحدوده مجازی، تا ادامه دغدغههای رنگ و رو رفته مطایبات آب دوغ خیاری رسانهای، تا تشکیل باروهای فکاهههای نئوکلاسیک در مجلاتی چند و محافل پر رونق دستنشاندگان مردمی طنز، تا پدرخواندگان خود خوانده در جشنوارههای داخلی و خارجی در نوسان است که بقول محققی فرنگی:«جهان داستانی برتر با رمانس، بدترباهزل و برابربا تاریخ سرو کار دارد.»/روزنامه ایران
۲- تصویر یا هراثرهنری ، که به نحوی مضحک و اغراق آمیز ، ویژگی های موضوع اصلی را به نمایش می گذارد.
۳- تصویر مشابه ، مضحک و غیر طبیعی از چیزی ارائه دادن.
۴- تقلید کردن از روی تمسخر
در مجموع شاید بتوان به طور خلاصه این گونه گفت که کاریکاتور تصویری است که به منظور هجو کردن چیزی یا کسی کشیده می شود . کاریکاتور یک شخص باید مضحک باشد و در کشیدن آن باید نمایش اعضای بدن سوژه مبالغه کرده و شخصیت سوژه را بنمایاند.
کلمه ی کاریکاتور از کالمه ایتالیایی «کاریکار» گرفته شده که به معنای اغراق است اما اغراق در کاریکاتور یا طنز تصویری ، باید سنجیده ، منطقی و هوشمندانه باشد . برخی از پژوهشگران هنر کاریکاتور عقیده دارند که کلمه ی کاریکاتور کوتاه شده ی "کاریکاتورا" است که در قرن شانزدهم در ایتالیا توسط طراح و نقاش آن زمان ، آنیبال کاراکی مصطلح گردید.
هنرمندان در مسائل سیاسی از چهره های واقعی سیاستمداران و یا کسانی که به نوعی خبرساز هستند ، کاریکاتور می کشند . بسیاری از کاریکاتورها برای خنداندن بیننده کشیده شده اند ، اما بعضی از آنها مثل موضوعات سیاسی با اینکه در نگاه اول خنده دار هستند ، اما معنای ثانوی عمیقی د رخود دارند.
در ادبیات نیز کلمه ی کاریکاتور به توصیفی که جنبه مسخره آمیز یا هجوآمیز دارد و شخص یا اشخاص مورد توصیف را به شکل اغراق آمیزی مجسم می کند اطلاق می شود، و سابقه ی این شیوه به دوران یونان باستان می رسد . "چارلز دیکنز" از جمله ی نویسندگان بزرگی است که از این شیوه "کاریکاتورهای ادبی" در آثار خود استفاده فراوان کرده است .
در طرح کاریکاتور ، یک چین ، یک خط ، مبالغه در یک برجستگی یا انحناء ، حتی یک نقطه مبین واقعیتی است. از اینرو کاریکاتوریست به عنوان مفسری شناخته می شود که فرآیند طرح را از محدوده ی یک پیام آنی و ساده و عینی بر می گیرد و به سوی انگیزه ای برای تفکر پیش می راند.
آنچه کلمه کاریکاتور بدان اطلاق می شود ممکن است تنها یک طرح تمثیلی یا کنایه ای باشد ، با این هدف که بجای خنداندن بیننده ، وی را به تفکر وا می دارد. آنچه از کلمه ی کاریکاتور بر می آید این است که یک اثر کاریکاتور معمولا مقداری تخیل و اغراق را در خود آمیخته دارد ؛ مهمتر از آن اینکه ، در بیان هدف خود از اصطلاحات روزمره و عام به همان شکل متداول بهره می گیرد . این خود یکی از ویژگی های تعیین کننده کاریکاتور در منطقه زمانی خلق اثر است .
با دیدن کاریکاتو ، ناخودآگاه مفهوم خنده و شوخی در ذهن تداعی می شود . اما اگر از این جهت به تعداد بیشمار آنها نگاه کنیم ، می بینیم در بسیاری از این تصاویر ، سعی در ایجاد خنده و شوخی صرف نبوده است . در حقیقت بعضی از بزرگترین آثار کاریکاتور ، به لحاظ جدی بودن و تاثیری که بر عواطف و احساسات وارد می کند ، با سایر اشکال هنری های تجسمی به رقابت برخاسته اند.
سه تا برادر می خواستن مرغداری بزنن یکی شون لجباز بوده بهش می گن:تو شریک نیستی! میگه:به ارواح عمه اگه شریکم نکنین پرورش روباه میزنم بغلش
******************************
زن و شوهر دعواشون میشه زن زنگ می زنه به مادرش میگه مامان من میخوام چند روز بیا م خونه تون وشوهرم را تنبیه کنم. مادر میگه نه دخترم این شوهرت نیاز به یک تنبیه بزرگتر داره!! من میام خونه تون !!!!
در ادامه جملاتی خنده دار و بامزه را می خوانید که برگرفته از فضای مجازی و شبکه های اجتماعی می باشد.
فقط یه ایرانی میتونه کسایی رو که نمیشناسه تو شبکه های اجتماعی ادد کنه . . . ولی کسایی رو که میشناسه بلاک کنه اصن حدیث داریم خواهی نشوی رسوا آشنا دیدی بلاک کن
مطالب طنز و خنده دار
با گوشی موبایل و شارژر رفتم دستشویی، وقتی اومدم بیرون دیدم خانوادم 5 ساله از اونجا رفتن
طنز نوشته های کوتاه
با دوست دخترم برای اولین بار رفتم کافه خواستم سفارش بدم، گفتم:تو انتخاب کن ببینم سلیقه ت چطوریه؟
.
.
گفت:من اگه سلیقه داشتم که الان پیش تو نبودم
جوکهای خنده دار
دیشب به مامانم میگم چرا شام نداریم؟؟؟؟ میگه اگه ناراحتی از خانواده left بده بابام گفت بیگ لایک داداشم گفت با اجازه کپی
رفتم دکتر میگم اقای دکتر پاهام عرق میکنه،میگه چیز مهمی نیست منم همینطوریم!میگم گاهی وقتا سرگیجه میگیرم،میگه منم همین طوریم !
.
.
گفتم اقای دکتر شما هم مثل من مریض هستید یه دکتر خوب پیدا کنم باهم بریم پیشش ،دیوانه از مطب انداختم بیرون . مردم اعصاب ندارن.
استاتوس خنده دار
یکی از تفریحات دوران کودکی م این بود که یه مگس میگرفتم بهش نخ می بستم بعد یکی دیگه هم میگرفتم بالهاشو میکندم میبستمش اون سر نخ بعد مگس سالمه پرواز میکرد و این یکی رو بکسل میکرد میبرد با خودش ، صحنه ی زیبایی بود. روانی هم خودتونید !!!
جملات کوتاه طنز
زنها برای عاشق شدن به 3چیز نیاز دارن : اعتماد محبت عشق و علاقه و صداقت و پول و کیف و کفش و ماشین …
طنز نوشته های کوتاه
زنگ زدم یه جا برای کار… بهم میگه 15 روز کار ،15 روز استراحت، ماهی 600 تومن!! بهش گفتم نمیشه اون 15 روز رو هم نیام ماهی 300 تومن؟؟؟ هیچی دیگه یکم فحش های جدید ازش یاد گرفتم
به یارو میگن 100 تا درخت رو با اره برقی بزن 94 تاشو میزنه خسته میشه میگن دوباره روشنش کن که 6 تا مونده میگه:مگه روشنم میشه
جوکهای خنده دار جدید
بزرگترین دلهره زندگی من اینه که : سر سفره وقتی دارن بشقاب ته دیگ رو دست به دست میچرخونن بهم ته دیگ نرسه و … چند تا دونه برنج آغشته در روغن بهم برسه !!!
جدیدترین جوکهای خنده دار
ماﻣﺎﻧﻢ داره ماست درست می کنه مادربزرگم بهش میگه :ﺍﮔﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ می ﺨﻮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﮐﻔﺎ ﺑﺸﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﻪ ﮔﺎﻭ ﻫﻢ ﺑﺒﻨﺪﯼ ﺗﻮﯼ ﺣﯿﺎﻃﺘﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﭘﻮﻝ ﺷﯿﺮ هم ﻧﺪﯼ !!! ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ با اشاره چشم و ابرو نگاه من کرد و ﮔﻔﺖ :ﻭﺍﻻ ﯾﻪ ﮔﺎﻭ داریم مثه خر میخوره ولی ﺷﯿﺮ ﻧﻤﯿﺪﻩ
مطالب طنز و خنده دار
پسرخالم معدلش شده 19.79 سه روزه رفته تو اتاق درو رو خودش بسته من همسن این بودم 12 می شد معدلم تا خونه با کیف رو پایی میزدم
جوکهای خنده دار و بامزه
فقط یه مرد ایرانیه که بعد از چپ کردن ماشینش و قطع چند تا درختو تیر چراغ برقو کندن چندین متر گارد ریل با اعتماد به نفس از ماشین پیاده میشه و میگه :
جمع نکرده بودم، مرده بودیما!!!!!
برای خواندن ادامه طنز نوشته به راه راه طنز مراجعه کنید